TumbleConnect

Your personal Tumblr journey starts here

Trip - Blog Posts

2 years ago
INKTOBER DAY 7: TRIP

INKTOBER DAY 7: TRIP

Goodness gracious it’s been a really long time before I posted Inktober 😅


Tags
1 year ago

photo dump of my quinceañera trip to europe! ^^ i went to a lot of places, its really different to mexico LIKE REALLLYYYY different

Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico
Photo Dump Of My Quinceañera Trip To Europe! ^^ I Went To A Lot Of Places, Its Really Different To Mexico

Tags
1 year ago
Tourists On Ngo Dong River In Tam Coc, Vietnam

Tourists on Ngo Dong river in Tam Coc, Vietnam


Tags
2 years ago
Magical Cove On The Northeast Coast Of Niue Island, Polynesia

Magical cove on the northeast coast of Niue Island, Polynesia


Tags
2 years ago
Burg Eltz Is A Medieval Castle Nestled In The Hills Above The Moselle River Between Koblenz And Trier,

Burg Eltz is a medieval castle nestled in the hills above the Moselle River between Koblenz and Trier, Germany.


Tags
1 year ago
My Trip To Carmel, CA Review

My Trip to Carmel, CA Review


Tags
10 months ago

امروزم بدک نگذشت.

ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.

یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.

سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻

بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟

+ بخاریه.

- توش جیش میکنیم؟

+ نه.

- چرا.

بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.

کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.

(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)

نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)

از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.

کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.

بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.

حالا تو ماشین :

مادر : حالا تو به کی رای دادی؟

(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)

پدر : دزد بزرگ.

به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.

برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..

به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..

رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..

وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.

برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.

واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :

اون بنده خدا تا ابد :

یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.

امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.

بدرود.

امروزم بدک نگذشت.

جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>


Tags
10 months ago

امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)

آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی

جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.

عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.

هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!

وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)

دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-

به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.

تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.

یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..

صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.

بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..

ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD

با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کله‌ش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.

نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، یه سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.

(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)

بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.

از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم

از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.

پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.

خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-

احتمالا شنبه صبح برگردیم..

راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم

بدرود.

امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم

Tags
2 years ago
By Siempresam On Flickr.Sleeping Buddha In Tham Poukham Cave, Vang Vieng, Laos.

by siempresam on Flickr.Sleeping Buddha in Tham Poukham cave, Vang Vieng, Laos.


Tags
1 month ago
Assorted PKNA Sillies From The Last Few Months That I Never Got Around To Posting
Assorted PKNA Sillies From The Last Few Months That I Never Got Around To Posting
Assorted PKNA Sillies From The Last Few Months That I Never Got Around To Posting

Assorted PKNA sillies from the last few months that I never got around to posting

Bonus Christmas doodle from a Magma board

Assorted PKNA Sillies From The Last Few Months That I Never Got Around To Posting

Tags
Loading...
End of content
No more pages to load
Explore Tumblr Blog
Search Through Tumblr Tags